شروين پيشرو در تنهايي

ساخت وبلاگ

امکانات وب

تقريبا ساعت 2:30 بود كه تو خونه تنها بودم تو اتاقم يكم به ب فكر رفتم كه چرا ديگه واقعا منو دوس نداره......

از خونه زدم بيرون خونشون دقيق يه خيابون پايين تر از خونمون بود ..... بارون بشدت ميومد يه كاپشن سياه تنم بود با يه شلوار جين سرمه اي .....

به سمت اونجا رفتم ....تو راه با خودم فكر كردم يعني واقعا ميشه امروز ببينمش .... آخ كاش ميشد امروز ببينمش .....

به در خونشون رسيدم ......

در مغازه ي مامانش باز بود .......از كنار مغازه ي مامانش رد شدم منو نديد ........اگه مي ديد حتما مي فهميد كه چقد دوسش دارم كه بعد از چند ماه دوري دوباره اومدم ببينمش و چقد دوسش دارم .......

ديدم يه دختري از مغازه در اومد من در حالي كه داشتم مي رفتم رو به پايين خونشون.......

اول فكر كردم خودشه ولي ديدم ن ...... اون نيست .....

يكم كه رفتم رو به پايين سر جاي خودم وايسادم و خودم رو اميدوار كردم كه امروز ميبينمش....

آره ....

ديدم دختري كه از مغازه در اومده بود تا منو ديد به داخل خونه ي اونا رفت ....

تو اين موقع (.....) در اومد.....تقريبا فاصلمون 300 متر بود كه منو به خوبي تشخيص داد ......

به سمت كوچه ي بغليشون حركت كرد .....من هم خيلي خوشحال از ديدنش بودم .....ولي ..

رفت خونه ي دوستش .....منم رفتم تو كوچه منتظر موندم ....تا اينكه از خونه در آومد......

به سمتش رفتم ......

گفت: چته اين جا چرا اومدي تو چرا دست از سر من ور نميداري ها ........

گفتم: تورو بقران قسمت ميدم چرا اينجوري تنهام گذاشتي ؟چرا؟مگه من چيكارت كردم؟ از گل كمتر بهت گفتم؟

گفت: (بهانه) تو منو بدبخت كردي پيش بابام اينا تو اشكمو در اوردي تو منو دوس نداشتي (در حالي كه به خدا قسم ديونش بودم و هركاري براش ميكردم)

گفتم: توروخدا عذيتم نكن برگرد كنارم برگرد ...... گفت: ن تو منو عذيت كردي ..........

گفت: من ................ الان يه نفر ديگرو دوس دارم .........اسمش محسن هه

گفتم: از من بيشتر دوست داره؟ از من بشتر برات مايه ميزاره؟چي منت كمه كه تو بخواي بري به اون؟

گفت: مرام داره ........گفتم: من نداشتم؟ من بجز عشق چيز ديگه اي ازت خواستم؟ آره؟ بگو؟

گفتم: بهم زنگ بزن توروخدا يه بار ديگه همه چي درست ميشه فقط يه بار ديگه زنگ بزن........

گفت: تا ببينم چي ميشه ........

ولي ........................

هنوز هم خبري ازش نيست ...... تا اين كه شب گذشته رفتم اونجا ....... ديدم سوار يه ماشين با باباش اينا دارن ميرن عروسي و خوشي و من از اين دور دورا دارم براش گريه ميكنم ...........

اميدوارم كه ديگه عاشق نشم ...........

(بر اساس واقعيت)

شروين پيشرو در تنهايي...ادامه مطلب
ما را در سایت شروين پيشرو در تنهايي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : شروين shrvin بازدید : 207 تاريخ : 23 / 6 / 1392 ساعت: 13:40

...وداع...

اي آن كه برد خشك و تر برگ و بار من

اكنون چه ساده ميگذري از كنار من


ديروز: من خداي تمامي عاشقان

امروز:هرچه طعنه و نفرين نثار من


با جامه سپيد به آغوشم آمدي

و اكنون در آرزو كه شوي سوگوار من


بعد از نگاه گرم تو ديگر كسي نديد

روزي سياه و سردتر از روزگار من


رفتي كه ماجراي نوي را رقم زني

پايان گرفت كار دل بي قرار من

 

شعري از سيدعبدالجواد موسوي

شروين پيشرو در تنهايي...
ما را در سایت شروين پيشرو در تنهايي دنبال می کنید

برچسب : وداع,شعر وداع از وبلاگ شروين,ماجراي رفتن و وداع با عشق, نویسنده : شروين shrvin بازدید : 212 تاريخ : 23 / 6 / 1392 ساعت: 13:09